852

ساخت وبلاگ

امکانات وب

دیشب که اَردبیل لرزید و خبرشو خوندم ، فهمیدم مرگ نزدیکه به همه ...

من حِس کردم مرگ اینجاست ، همینجا

تو اُتاقَم ...

با گریه اَزش خواستم رحم کنه به مردمی که خیلی وقته روزایِ خوش نداشتن

و اِلتماسش کردم اَگه اومد منو ببره ، نصفه کاره ولَم نکنه ...

852...
ما را در سایت 852 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jeyroon بازدید : 168 تاريخ : سه شنبه 30 آبان 1396 ساعت: 1:00

صبح روز بعد زودتر از همیشه از خواب بلند شد، میز صبحانه را چید، لباس هایش را پوشید و  برخلاف همیشه وقتش را برای صاف کردن موج های روی موهای فِرَش تلف نکرد.  مدام جمله ای را که سعید، شب گذشته در گوشش نجوا کرده بود به یاد می آورد.  سعید درحالیکه دستانش ر 852...
ما را در سایت 852 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jeyroon بازدید : 188 تاريخ : سه شنبه 30 آبان 1396 ساعت: 1:00

اِی خنده اَت تَجلیِ غم بی اَمان بخند
آری بخند یکسَره با این و آن بخند
تا بغض،خوب گیر کند در گلویِ من
با من سکوت کرده و با دیگران بخند
چون قُرصِ ماه در شبِ تاریک و بی قرار
گیسو به هم بریز و سپید آن میان بخند
چون بادبادکی که نخش دست کودکی ست
بازی بِده مرا و خود از آسمان بخند
وقتی تمام اَهلِ زمین عاشقَت شدند
اِبلیس وار رو به خدایِ جهان بخند ...

# مجید ترکابادی

852...
ما را در سایت 852 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jeyroon بازدید : 158 تاريخ : سه شنبه 30 آبان 1396 ساعت: 1:00

یه مُصاحبه ای بود ، که از جوونا میپُرسیدن که حاضری با دوس دخترت یا دوس پسرت اِزدواج کنی؟ قالباََ میگفتن عشق چیه و با چند نفریم!! اَما یکیشون که با یه دختر بود و دقیقاََ دختره رو به روش واستاده بود گفت : سوالِ سختیه ... مُردد بود و تهِش با تردیدِ زیاد 852...
ما را در سایت 852 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jeyroon بازدید : 147 تاريخ : چهارشنبه 24 آبان 1396 ساعت: 15:22

دبشب بابا میخواست بازیِ ایتالیا رو ببینه ،

منم بعد از برگشتنِش از فوتبال اومَدم دراز کشیدم تو اُتاق و با گوشی لایو "نَوَد" و دیدم ،

اِنقد راجبِ جادو و جادوگَری گفت تا بخوابَم همش حِس میکردم یکی تو اُتاقه ...

مگه مجبوری آخه :||

852...
ما را در سایت 852 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jeyroon بازدید : 162 تاريخ : چهارشنبه 24 آبان 1396 ساعت: 15:22

"نود" دیشب خیلی خوب بود ،

مخصوصاََ اون قسمتِ مصاحبه با اُمیدِ سینگ و خاطره یِ "عادل" درباره یِ فیلمِ شُعــله :))

و خیلی تاسُف بار بود اون قسمتی که داشتن راجبِ سِحر و جادو حرف میزدن. که به قولِ "مجتبی پوربخش"

مسئولِ چمنِ ورزشگاه آبِ سیب آورده بود ریخته بود تو دروازه یِ حریف که طِلسمِشو باطِل کنه ،

بمانَد که اون آبِ سیب نبود و اِدرار بود ،ولی باعث شد که من دیگه آبِ سیب نخورَم :||

852...
ما را در سایت 852 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jeyroon بازدید : 152 تاريخ : جمعه 19 آبان 1396 ساعت: 2:56

میخوام کتابِ مهدی موسوی رو تموم کنم ، چرا نمیشه؟

میخوام بشینم و فیلمایی که چند هفته س دانلود کردم ببینم ، نمیشه.

میخوام زبان بخونم ، نمیشه

میخوام نقاشی بکشم ، نمیشه و ...

نمیدونم چرا ،

ولی نمیشه

نمیشه

نمیشه

# یک منِ مزخرف

852...
ما را در سایت 852 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jeyroon بازدید : 184 تاريخ : جمعه 19 آبان 1396 ساعت: 2:56